این کالا را به دوستان خود معرفی کنید.
بن خیلی پستانک دوست داشت
و همیشهی خدا یک پستانک توی دهانش بود.
تا اینکه یک روز مامان گفت: «بن، تو حالا دیگر بزرگ شدهای.
فکر کنم وقتش رسیده که پستانک را کنار بگذاری».
بن پرسید: «خب، حالا باید چهکار کنم، مامانی؟»
سری کتاب | کتاب های کودک |
قطع کتاب | رحلی |
نوع چاپ | چهار رنگ |
تاریخ چاپ | 1402 |