این کالا را به دوستان خود معرفی کنید.
تبلتم افتاد توی برکه!
بدون تبلت هیچ کاری نداشتم بکنم.
انگار نهال کوچکی بودم که بیرون از خانه وسط طوفان گیر افتاده باشد.
احساس کردم در آن نزدیکی، چیز خاصی وجود دارد...
دنیای اطرافم یواش یواش داشت تغییر میکرد!
خوانندگان میگویند:
دختر من از این کتاب خیلی خوشش آمد. اولش فکر میکردم شاید تصاویر کتاب از نظر دخترم، کمی حوصلهسربر باشد. اما خیلی با تصویر کتاب ارتباط برقرار کرد.
داستان این کتاب دربارهی دختری که همیشهی خدا مشغول بازیهای کامپیوتری هست. حالا او باید با مادرش در یک کلبهی چوبی وقت بگذراند و حوصلهاش حسابی از این موضوع سررفته و به بازیهای کامپیوتری پناه میبرد. وقتی که از یک گذرگاه صخرهای رد میشود، تبلتش را در برکه میاندازد. او غمگین و دلسرد، زیر شرشر باران از تپهها پایین میآید، تازه اینجا توجهاش به موجودات دیگر جلب میشود: حلزونها، قارچها و دنیای زیر خاک. حالا میفهمد که گاهی با هیچکاری نکردن، خاطرات و شادی ما برمیگردد.
داستانی فوقالعاده درخشان که به ما میآموزد چگونه در تجربههایمان غرق شویم.
مولف | بئاتریس آلمانیا |
سری کتاب | کتاب های کودک |
تعداد صفحات | 40 |
قطع کتاب | رحلی |
نوع چاپ | چهار رنگ |
وزن | 145 گرم |