تک شاخ کوچولو همیشه میگفت: «نه! » برای همین نه شاخ صدایش میکردند. او دلش نمیخواست مثل تک شاخهای دیگر باشد. تا اینکه یک روز تصمیم گرفت به جایی برود که بتواند هرطور دلش میخواهد زندگی کند. در این مسیر ماجراهای جالبی برایش اتفاق افتاد و دوستهای متفاوتی پیدا کرد.
این دوستهای متفاوت کنار هم ماندند و از باهم بودن لذت بردند، اما هیچ کدام سعی نکرد آن یکی را عوض کند.
قطع کتاب | رحلی |
نوع چاپ | چهار رنگ |
تاریخ چاپ | 1402 |